کد مطلب:323176 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:333

سخافت استدلالات بهائیان
از جمله استدلال مهمه شان راجع به میقاث ظهور قائم این است كه ابالبید مخزومی از حضرت صادق علیه السلام روایت می كنند و در تفسیر صافی در تفسیر الم سوره بقره می نویسد

(و من الحدیث ارواه العیاشی عن ابی البید المخزومی قال قال ابو جعفر علیه السلام یا بالبید مانه یملك من ولد العباس اثنی عشر یقتل بعد الثامن منهم اربعة تصیب احد هم الذبحة قتذبحه هم فه ی قصیرة اعمارهم خبیثه سیرتهم من هم الفویسق الملقب بالهادی و الناطق و الغاوی یا بالبید ان لی فی حروف القرآن المقطعة لعلما جما ان الله تعالی انزل الم ذالك الكتاب فقام محمد حتی ظهر نوره و ثبتت كلمة و ولد یوم ولد و قد مضی من الف السابع مئة سنة و ثلث سنین ثم قال و تبیانه فی كتاب الله فی الحروف المقطعه اذا عددتها من غیر تكرار و لیس من الحروف المقطعة حرف تنقضی ایامه الا و قائم من بنی هاشم عند انقضائه ثم قال الالف واحد و الام ثلثون و المیم اربعون و الصاد تسعون فذلك ماة واحد و ستون ثم كان بدو خروج حسین ابن علی علیه السلام الم الله لا اله فلما بلغت مدته قام قائم من ولد العباس عند المص و یقوم قائمنا عند انقضائها (بآلرا) فافهم ذالك و عدو اكتمه) چنانچه در متن این حدیث شریف شرح می فرمایند در هر یكی از حروف مقطعات قیاس شده 71 سال از تاریخ عام الفیل و یا از تاریخ قریش پیغمبر اكرم مبعوث به رسالت شده اند در الم الله كه عددش هفتاد و یك است از بعثت حضرت رسول قیام سیدالشهداء علیه السلام شد بر شهادت كبری در عرض كربلا و در المص كه 161 عدد می شود در همان سال هجرت و یا بعثت نیز قائمی از
بنی عباس كه عبد الله سفاح بود برو ساده دولت جالس شد و در آلرا قائم ما قیام خواهد فرمود این حدیث حدیث متشابهی است تا حال در بین علماء مطرح است و هنوز به جائی مستقیم نرسیده و مجلسی علیه الرحمه نیز در جلد سیزدهم بحار می نویسد و صاحب انوار نعمانیه هم درج فرموده حضرات خواسته اند عددی درست كنند كه به سال طلوع سید باب درست بیاید در هزار و دویست و شصت كه سید باب در شیراز غوغائی بر پا نموده مرده ها آورده از حروف مقطعات اوایل سور بهم چسبانیده تا سوره رعد بالمرا كه روی هم اعدادشان 1267 می شود و این را تعبیر بر ظهور باب كرده اند خطا و تحریف بزرگ در این ساختمان این ها موجود است اولا در اصل حدیث المرا نیست آلراست ثانیا چنانچه قبلا در سوره های دیگر اعدادشان بنفسه محسوب شد مثلا وقعه ی كربلا و یا قیام بنی عباس این آلرا هم بایستی بنفسه محسوب شود آقایان رویهم حساب كرده اند ثالثا با وجود این زحمات باز سنه ظهور باب را مطابق نیافته در اینجا دویده اند بر اینكه هفت سال قبل از هجرت رسول تبلیغ امر الله می نمود لهذا تاریخ از آنجا گرفته می شود و از این مقدار كه ذكر شد در ساخت و سازهای این حدیث كفایت است

و از جمله استدلال اشعار سلطان حسین اخلاطی را می نویسند كه تا حال در كتابی این اشعار را ندیده ام و علاوه كسی را نیز سراغ ندارم كه در جائی دیده باشد و او اینست كه گویااز جفرا استخراج كرده [1] - یجیی ربا لكم فی النشأیتن - لیحی الدین بعد الرآعو غبن فان زیدت علیه الهاء فاعلم - بانی ما كتمت سرعین - فاضرب عدهو فی
عد نفسه - فهذا اسم قطب العالمین - خذ المح قبلمد بعد ضم - و ادرجه بتحت المدرجین می گویند این رب عبارت است از سید علی محمد كه عددش نیز مطابق است در نشأتین ظاهر شده نشئه روحانی است و نشئه جسمانی كه هر یك ششصد سال است می شود هزار و دویست سال راء و غین نیز 1206 راء 200 غین 160 و هر آینه عددها را كه عبارت از هفت است بر او بیفزائی به تحقیق من نپوشیدم سر شهادت را یعنی در سنه شصت و هفت هم رب سابق الذكر را می كشند عدد هو را كه یازده است به نفس خود ضرب كرده مجذور كن می شود 121 از این عدد كلمه یا علی استخراج می شود زیرا عدد یا علی نیز 121 می شود و این اسم قطب دو عالم و قائم است و اخذ كن مح را قبل مد بعد ضم كن و درج نما در تحت دو مندرجه فوق یعنی (1260 یا علی محمد) از جمله استدلال تأویلی از اشعار ادبا بعضی اشعار را كه عدد و كلماتش با مرام این ها مطابق شده فوری به خود معنی كرده اند اولا حال شعرا معلوم است كه باید تشبیهات و كنایات و استعارات به كار برند و اگر بخواهند فقط شعر ساده بگویند نیز نثر گفتنی شان به از آن است لهذا اشعار ادبا اغلب تشبیهات و استعار است و با مرام همه نفوس تطبیق توان كرد چنانچه در خواجه حافظ تفأل می شود برای یك مطلبی از قضا موافق هم می آید موقعی كه در تهران بودم شبی در عمارت قائم مقامی با یك نفر از تجار محترم عراق مجالس بودیم صحبت تاریخ در میان بود در ضمن صحبت مسافرت بنده و تجر دابوی مطرح شد ایشان اظهار داشتند نظر به اینكه والدین حق عظیمی در ذمه اولاد دارند ورب صغیر نامیده می شوند لهذا مخالفت ایشان مخالفت با خداست و انسان را نتایج وخیم می دهند خصوصا در اینكه شما بكلی
ترك پدر گفته و در حالت پیری تنها گذاشته اید عاقبت بخیر نمی شوند آتش سوزان نكند با سپند - آنچه كند دود دل مستمند پس از تمام حرف های ایشان نظر به اینكه بی غرضانه نصیحت می كرد بنده متأثر گردیدم در حالتی كه جماعت بهائیان مرا به نوعی مغرور كرده بودند كه والد تو ابدا حقی در ذمه تو ندارد زیرا شما را از معرفت الله (یعنی معرفت الیها) منع می كند و خدا هم در قرآن توصیه می فرماید كه والدین خود را به خدا شریك قرار نده و لا تشرك بالله و بالوالدین احسانا علاوه در جای دیگر می فرماید و ان جاهداك علی ان تشرك بی مالیس لك به علم فلا تطعهما یعنی هر آینه والدین توجهد نمایند كه به من شریك قرار دهی چیزی را كه تو را در او علم نداری پس اطاعت آن ها را نكن بدین عرفان باقی به صورت شرع انداخته بودند من هم مغرور بودم كه خیر والد ابدا حقی ندارد زیرا به وجدان من متعرض است و مرا از معرفت الله منع می كند و ابدا خیال اضلال به قلبم نمی رفت و لكن اطمینان قلب هم نداشتم هر وقت این صحبت به میان می آید طبعا متأثر می شدم باری بنده آمدم در اطاق خواب خود به خواجه حافظ تفألی كردم این غزل در آمد بارها گفته ام و بار دگر می گویم - كه من دلشده این ره نه بخود می پویم - در پس آینه طوطی صفتم داشته اند - آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم - من اگر خارم اگر گل چمن آرائی هست - كه از آنرو كه مرا پروردم می رویم - دوستان عیب من بیدل حیران نكنید - گوهری دارم و صاحب نظری می جویم - گرچه با دلو ملمع می گلگون عیب است - مكنم عیب كزو رنگ ریا می شویم - بنده دیدم كه با مرام خود موافق است و معنی قل كل من عند الله را ثابت می كند یعنی تمام اراده غیبی در كار است لا حول و لا قوة الا بالله العلی
العظیم حال ملاحظه می كنم كه در حقیقت اراده غیبی بر این تعلق یافته كه هشت سال زندگانی را در كشف دسایس این ها ضایع كنم تا اینكه مقداری از نفوس را هادی گشته و از راه ضلال باز دارم پس معلوم شد كه اشعار بهر چیزی تأویل می شود اینكه می گویند شعرا سنوحات دارند باور نكردنی است زیرا اغلب اشعار در حالت مستی گفته می شود و علاوه پیغمبر اكرم می فرمایند لا اعلم الغیب چطور شاعر عالم به غیب شد ولی در حقیقت شعرا محیی ادبیاتند كه مطالب علمی و كلمات ادبی را در طی اشعار مندرج می دارند حالا بهائی ها آویخته اند بر اینكه خواجه حافظ سید علی محمد شیرازی را هفتصد سال قبل از این شناخته زیرا گفته است (شیراز پر غوغا شود - شكر لبی پیدا شود - ترسم كه آشوب لبش - بر هم زند بغداد را) در صورتی كه در دیوان خواجه حافظ ابدا این شعر وجود ندارد و در صورت بودن نیز ربط به سید باب نخواهد داشت علاوه می گویند كه خواجه خانه سید باب را نشان می دهد چنان چه فرموده (خوشا شیراز وضع بی مثالش - خداوندا نگه دار از زوالش - ز ركناباد ما صد لوحش الله - كه عمر خضر می بخشد زلالش - میان جعفر آباد و مصلی - عبیر آمیز می آید شمالش - به شیراز آی و فیض روح قدس - بخواه از مردم صاحب كمالش - الی ان قال كر آن شیرین پسر خونم بریزد - دلا چون شیر مادر كن حلالش - همین شیرین پسر عبارت است از سید باب كه خانه اش در میان محله مصلی و جعفر آباد واقع است و روح قدس نیز آنجا برخواسته و خواجه در جای دیگر می گوید - ببین هلال محرم بخواه ساغر راح - كه ماه امن و امان است و سال و صلح و صلاح - عزیز دار زمان وصال را
كاندم - مقابل شب قدر است یوم استفتاح - نزاع بر سر دنیای دون كسی نكند - به آشتی ببر ای نور دیده كوی فلاح - ولی تو فارغی از كار خویش می ترسم - كه كس درت نگشاید جو گم كنی مفتاح

غره محرم تولد سید باب عدد ساغر نیز سنه 1261 است كه خواجه خیر ظهور سید باب را داده كه سال صلح و صلاح شروع می شود ولی تو از كار خویش فارغی یعنی در فكر شناختن سید باب نیستی می ترسم كلید معرفت پیدا نكنی و درها بسته شود دیگر موفق به ایمان نشوی در جای دیگر خواجه بشارت می دهد به طلوع سید باب مژده ای دل كه مسیحا نفسی می آید - كه از انفاس خوشش بوی كسی می آید - كس ندانست كه منزلگه آن یار كجاست - اینقدر هست كه بانگ جرسی می آید - از غم و درد مكن ناله و فریاد كه دوش - زده ام فالی و فریاد رسی می آید - خواجه می گوید كه تا حال محل قائم را كسی نشناخته بود و فقط به ظن و گمان حرفی می گفتند حالا مقصود همین سید باب است در جای دیگر می گوید - ز من به صوفی دجلل شكل ملحد كیش - بگو بسوز كه مهدی دین پناه رسید - این صوفی دجال شكل حاجی میرزا آقاسی است و مهدی دین سید باب است آقا سید اسد الله نیز در این مطلب می گوید - بگفت صوفی دجال حاجی آقاسی است - خر بزرگ بدجال خسرو ایران - از جمله می گویند شاعری هست كه تخلصش صحبت است و اسم سید باب را به دین نحن تصریح كرده و می گوید - ابتدایش ابتدای ابتدا است - منتهایش منتهای منتها است ابتدای ابتدا عبارت از علی است منتهای منتها عبارت از محمد كه خاتم النبیین است

باز تصدیق این استدلالات را موكول به ارباب انصاف می نمایم
كه آیا می شود بدین تأویلات شخصی را من عند الله دانست زیرا در تأویل لابد است كه پای احتمال دارد و احتمال كه به میان آمد استدلال باطل است اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال آن هم باید به ربوبیت شخصی قائل شد كه كلمات او را قبلا اظهار داشتیم و پایه ی معلومات و آیاتش را سنجیدیم زیرا حضرت امیر (ص) می فرماید اصل انقی یخفی و لكنه من فعله یعرف ما فیه و الاناء یتشرح بما فیه از كوزه برون همان تراود كه در اوست و بفرموده حضرت عیسی علی نبینا و علیه السلام اعرفوا الشجرة من اثمارها ما هم بدین موازین موازنه نموده دیدیم قطع نظر از استدلال این شخص اقلا لایق مقام ادیبی هم نیست كجا مانده به ربوبیتش قائل كردیم انبیای سلف هر یكی كه در زمان خود مبعوث گشته اند به براهینی آمدند كه اتیان به مثل آن ها ممكن نشد هكذا حضرت خاتم التبیین مبعوث شد قرآن را آورد در زمان جاهلیة عرب به فصاحتی كه هزار و سیصد و پنجاه سال بعد نیز كسی مثل او را نمی تواند بیاورد (تفصیل این مطالب را هر كه باشد دو جلد كتاب كه از تألیفات آقا شیخ محمد مرحوم محلاتی كه به تازگی در تحت عنوان (گفتار خوش یار قلی) طبع شده از كتابخانه شرق تهران بطلبد و ملاحظه نماید قیمت هم خیلی ارزان است در جلد شش قرآن)

پس شخص مربی كه در هر زمان مبعوث می شود باید دارای فكری عالی و مقامی متعالی باشد كه از تمام بشر تفوق داشته باشد چنان چه از قرآن مشهود است به اعلی النداء می گوید لا رطب و لا یابس الا فی كتاب مبین - و كل شیئی احصیناه فی امام مبین در این قرن نورانی كه عالم معارف نهایت ترقی دارد و كشفیاتی می كنند كه قبلا ابدا آثاری نبود ملاحظه می شود كه تمامشان در قرآن مندرج است و كل شهادت بر این
مسئله می دهند اما این ها اقلا در زمان خودشان دارای مقامی هم نبوده اند و اقلا مشعری نداشته اند كه نقیض یكدیگر سخن نگویند چنانچه در چندین جا موجود است لا تعد و لا تحصی جمله ی از كلمات متناقض بها و عباس افندی در كتاب اقدس نماز نه ركعتی مذكور بعدا كه از بها سؤال شده می گوید (آنچه در كتاب اقدس نازل صلوة دیگر است و لكن نظر به حكمت در سنین قبل بعضی احكام كتاب اقدس كه از جمله آن صلوة است در ورقه ی آخری مرقوم و آن ورقه مع آثار مباركه كه به جهت حفظ و ابقای آن به جهتی از جهات ارسال شده بود و بعد این صلوة ثلاث نازل انتهی)

در جای دیگر میرزا علی اصغر نام اسكوئی از عباس افندی سؤال می كند كه نماز نه ركعتی چه شده افندی می گوید (ای ثابت بر پیمان در خصوص صلوة تسع ركعات سؤال فرموده اید آن صلوة با كتبی از آثار در دست ناقضان گرفتار تا كی حضرت پروردگار آن یوسف رحمانی را از چاه تاریك و تار بدر آورد ان هذا الحزن عظمی بعبدالبها منحصر به آن نه جمیع امانات این عبد را مركز نقض (میرزا محمد علی) سرقت نموده و جمیع احبا در ارض مقدس مطلع بر آن)

هر كدام یك رنگ حرف می زنند و خلق را به غیبت نماز معتقد می نمایند تا كی مقتضی دانند كه صلوة مزبور را به ظهور رسانند هنوز از شوقی نپرسیده اند كه این هم چیزی به رنگ دیگر بگوید كه یوسف مزبور را گرگ خورده منتظر نباشید هكذا در قضیه ذوالقرنین بها تأویلات و تفسیراتی می كند و ذوالقرنین را نفس پیغمبر (ص) می داند چنانچه می سراید (و اما المقصود من ذی القرنین فی هذه الایة هو نفس محمد روح المقربین فداه لان كان صاحب النبوة و الولایة)
در جای دیگر از عباس افندی میرزا حسن نوش آبادی سؤال نمود می گوید (مقصد از ذوالقرنین حضرت امیر بود كه به قلب سیر و سیاحت در جمیع آفاق نموده و تحری مظهر كلی كرد نهایت ملاحظه می نمود كه شمس حقیقت در قالب ترابی و مائی پنهان است و در بعضی جاها كه پاره مطالب علمی و غیره از بها و عباس افندی درج شده كلا مقتبس از كتب تاریخ و اخبار است یا از عرفان بافی های صوفیه مثل هفت وادی شیخ عطار و غیره و از جمله استدلال بهائیان در مقابل سائل كه باید قائم به آثار و علامات مزبوره در كتب بیاید و حكم نماید شرق و غرب را به تفصیلی كه در كتب مندرج است می گویند مگر نخواندی لوح فاطمه را در اصول كافی كه قائم در نهایت مظلومیت قیام خواهد نمود و اصحاب او كل شهید خواهند شد شروع می كند بدین طرز جواب گفتن در ایقان و سایر جاها موجود است (در كافی در حدیث جابر در لوح فاطمه در وصف قائم می فرماید علیه كمال موسی و بهاء عیسی و صبر ایوب و یذل اولیآئه فی زمانه و تتهادی رؤسهم كما تتهادی رؤس الترك والدیلم فیقتلون و یحرفون و یكونون خائفین مرعوبین و جلین تصیغ الآرض بدمائهم و یفشوا الویل و الرنه فی نسائهم اولئك اولیائی حقا)

حال ملاحظه فرمائید مقدمه ی حدیث مزبور را حذف نموده و از قلم انداخته اند آخر آن را نسبت به اصل و اساس خودشان تأویل نموده اند در صورتی كه در اول حدیث مزبور اسم مبارك حضرت قائم و اسم پدر و اجدادشان مذكور است این است عین عبارت اول این حدیث كه پس از ذكر اسماء ائمه ی علیهم السلام تا اسم مبارك امام علی النقی می فرماید (اخرج منه الداعی الی سبیلی و الخازن لعلمی
الحسن و اكمال ذالك بانبه م ح م د رحمة للعالمین علیه كمال موسی الی آخر) یعنی خارج می نمایم از علی النقی پسرش حسن را كه عودت كننده به جانب من و خازن علم من است و تكمیل می نمایم با پسرش محمد كه رحمة للعالمین است در اوست كمال موسی و بهاء عیسی در چند جای این حدیث را تحریف نموده اند از جمله اولیائی را اولیائه نوشته اند ایضا حدیث دیگری در طبق همین حدیث از روضه ی كافی راجع به كشته شدن عده بابی در ارض ری شاهد آورده اند كه در آنجا نیز تحریفاتی زیاد به عمل آمده چه لفظا چه معنا خلاصه ی آن حدیث این است كه حضرت صادق علیه السلام از صحابه ی خویش می پرسند كه زور ارادیده ئی می گوید بلی می گویند بغداد است حضرت می فرمایند نه به ری داخل شدی و دیدی كوه سیاه را در همین طریق با سوق الدواب عرض می كند بلی می فرماید آنجا زوراء است می كشند در آنجا هشتاد هزار نفوس از اولاد فلان كه تمام لایق خلافت می باشند سؤال می كند كه می كشد می فرماید اولاد عجم از این قبیل استدلال زیاد است «در حالتی كه از اول تا كنون صد نفر بابی در ری كشته نشده و آن هم در كوه نبوده»


[1] سيد باب خودش اين ها را استدلال نموده.